ملاقات با احمد محمود در بهار ۱۴۰۰
چهارم خرداد ۱۴۰۰ بود و هنوز همه گیری کرونا بعد از یک سال سه ماه از شروع آن بر قوت خود باقی است. موج چهارم ابتلا به ویروس رو به کاهش نهاده و مردم این فرصت را پیدا کرده تا از قرنطینه ای که البته هیچ گاه به شکلی کامل رعایت نشد، خارج گردند. با توجه به تمام محدودیت ها، سفری کاری همراه پسرم کیارش به تهران اجتناب ناپذیر می نمود و با انجام آن طی روز اول، مثل همیشه برنامه های جنبی من آغاز شد، که همواره بی نهایت است، لیکن باید از جایی شروع کرد.
قدم اول سفر به کرج و رسیدن به حرم امام زاده طاهر در منطقه ای به نام مهر شهر است. حدود ساعت شش و نیم بعد از ظهر به امام زاده رسیده و یک راست به سمت قبرستانی در جوار آن می رویم که مطمئن هستم، مدفن هوشنگ گلشیری، احمد محمود و غزاله ی علیزاده، سه تن از نویسندگان ادبیات داستانی ایران است.
با گشتی در میان سنگ قبرها و کمک از اینترنت، مدفن احمد محمود نویسنده ی کتاب های همسایه ها، داستان یک شهر، شهر سوخته، مدار صفر درجه و درخت انجیر معابد را یافته و دمی بر مزارش، خلوت می کنیم.
قصه های احمد محمود نثری روان و سبک روایتی واقع گرا دارد. داستان های وی خطی و بدون پیچیدگی در زمان و مکان نقل شده، و همین موضوع ارتباط قصه با مخاطب خود را سهل کرده است. زبان داستان های او صمیمی و از جنس گویش و گفتگوی همان مردمی است که آن ها را می خوانند.
هرچند بهترین درک از و ارتباط با هنر احمد محمود، خواندن آثار او است. اما نشستن بر سر مزار وی حسی عجیب در بر دارد. گویی فاصله ای چند ده ساله بین نویسنده ای بزرگ و خواننده ی آثار او، از میان برداشته شده و جای آن را پرده ای نازک از اشک بر چشمی می گیرد. چشمی که تنها توان خود در سپاس از آن همه تلاش و عشق هنری را، همین نم ناکی می داند.