ده و سی
فرهاد محکمی
ده و سی داستان مردی جوان است که زخمی و نیمه جان، بر کف خیابانی به هوش می آید.
وی نه گذشته ی خود را به یاد آورده، نه از وضعیت حال مطلع و نه دیدی روشن به آینده دارد. او جایی از زمان و ماکانی نامعلوم معلق و هیچ یک از وجه های این دو را درک نمی کند. اما به تدریج و در طول داستان با تکیه به یادآوری پاره ای از رویداد های گذشته و تصاویر محو و نامفهومی که طی این به هوش آمدن، می بیند، خود را می یابد.
ده و سی به نوعی حرکت در سکون است. مرد جوان در تمام طول داستان، به شکل بی حرکت، بر زمین خوابیده و عقربه کوچک ساعت نزدیک به یک دور، تنها دوازده ساعت، خواهد چرخید. اما ذهن عمقی از یک زندگی را طی خواهد کرد.
ده و سی نگاهی ویژه به زمان و گذشت آن است. داستانی که پایانی جز درکی نو از مفهوم زمان و ارتباط آن با ما ندارد.